˙·٠•❄•٠·˙ سخن ˙·٠•❄•٠·˙

˙·٠•❄•٠·˙    سخن    ˙·٠•❄•٠·˙

من را سر راه او گــدا بنویسید
مدیون عطای مرتضی بنویسید
ایوان نجف عجب صفایــی دارد
این را وسط عرش خدا بنویسید

طبقه بندی موضوعی

۵۱ مطلب با موضوع «اندیشه» ثبت شده است

۱۴تیر

۱۴تیر


«پناه»

میبرم «به خدا»،


از عیبی که،

«امروز» در خود می بینم،


و

«دیروز»

«دیگران را» به خاطر،

«همان عیب» ملامت کرده ام.


محتاط باشیم، در «سرزنش» و «قضاوت کردن دیگران».


وقتی

نه از «دیروز او» خبر داریم و نه از «فردای خودمان»

۱۳تیر

۰۵شهریور

نوکری بر در این خانه ، مواجب دارد ...
ترک این خانه هم انگار، عواقب دارد ...
نوکر حضرت ارباب کمی دقت کن...
بردن نام حسین (ع) ، سجده واجب دارد ...

۰۴شهریور

اگــر امر بـه معروف هم می خواهی بکنــی خیلی آهستــه ،
مثل آینــه باش . آینــه داد نمی زنــد یقه ات بَــد است.
وقتـی روبــروی آینــه می ایستی جیــغ نمی کشد
بگویــد چــرا موی سرت اینجوری است ؟
خیلی سکوت محض است، آهستــه هیـچ کس خبــر دار نیست،
جز تــو و آینــه . .

• علامـه حسن زاده آملی

۰۲شهریور

آقا جون تولدت مبارک

جمال نورانی آغا امام رضا صلوات


۲۴مرداد
۰۴ارديبهشت


یکی میگفت:۲ماه پیش کربلابودم توصحن حضرت عباس بودیم مداح داشت روضه میخوند یه وقت دیدیم پیرمردی اومد یقه اون مداح گرفت کشید پایین گفت:عباس دروغ میگه:مداح ارومش کرد گفت چی شده گفت من بعد25سال بچه دارشدم الان که19سالشه رفته توکماباخودم گفتم درمون دردش عباسه

ازاصفهان اومدم کربلاامروز زنگ زدن گفتن بچت مرده.دروغ میگن که عباس حاجت میده.میگفت مجلس بهم ریخت.فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد.با خودمون گفتیم الان مداح و میزنه.دیدیم اومدجلو۴ پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن.میخوام بگم غلط کردم.میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده.گفت خانومم زنگ زدگفت چون نمیذارن زناتوغسال خونه برن التماس کردم گفتم1بار بچمو تو سردخونه ببینم.میگه همین که کشورو کشیدن بیرون دیدیم رو نایلون بخارنشسته سریع اوردنش بعد چند دقیقه به هوش اومد.پسرموون که به هوش اومدگفت بابای من کجاس؟گفتم بابات کربلاست.گفت بهش زنگ بزن بگوزمانی که توکما بودم.یه اقایی اومدتوخوابم گفت.پسرم به بابات بگو یه بار آبروم تو کربلارفته بود.چرا دوباره آبروی منو بردی....